یک روز آقای سعید صادقی که همیشه از او
به عنوان پیرعکاسی انقلاب و جنگ تحمیلی نام می برم به لابراتوار ما آمده بود برای چاپ
چند تا از عکسهایش. کنار هم نشسته بودیم و فایلها را برسی می کردیم و ادیت نهایی قبل
از چاپ را انجام می دادیم. عکسها مربوط به جنگ و شهدا بود. از آنجایی که خوش صحبتی
و بازگو کردن خاطرات از ویژگی های ایشان است به تعداد هر عکس روایتی طولانی شنیدم.
کاری که شاید ظرف چند دقیقه می شد به انجام برسد با سنجاق کردن روایتهای شفاهی ایشان
به عکس ها ساعتها طول کشید تا اینکه نوبت به عکس شهید حاج عباس کریمی (فرمانده و مسئول
اطلاعات عملیات لشکر 27محمد رسول الله) رسید. یک عکس خاص و تاثیرگذار که پس از شهادت
او گرفته بود و عجیب آنکه کوتاه ترین داستان آنروز مربوط به آن شهید بزرگوار بود. گفت
: عباس از بهترین دوستانم بود. با هم رفته بودیم برای شناسایی و عکاسی که در راه برگشت
شهید شد و من با پیکر او چند روز پشت یک خاکریز زمین گیر بودم و در تیررس تک تیر اندازهای
عراقی. این عکسها را هم طی آن چند روز گرفتم. بعد چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد :
عباس بسیار ساکت و کم حرف بود ، در عوض اهل درایت و کار و فعالیت بود. درست در همین
لحظه مسعود از درب لابراتوار وارد شد و قبل از اینکه دیالوگی بینمان اتفاق بیافتد مسعود
را با دست نشان داد و گفت « درست یکی بود مثل این». در آن لحظه خندیدیم. خیلی. حتی
خود مسعود بعد از آگاهی از مطلب خنده اش گرفت و گفت «پس ممکنه منم آخرش شهید بشم».
راستش را بخواهید روز افتتاحیه نمایشگاه
فان غافلگیر شدم از حضور جمعیت حاضر در گالری. کسانی که به احترام مسعود و هنرش و آثارش
دور هم جمع شده بودند تا با نگاه ها و حمایت هاشان نگذارند مسعود شهید شود. همراه با
اسمایلی لبخند بخوانید.
مرحوم مغفور شادروان جناب مولوی بر این
تعبیر توصیفی باور داشت که جهان هر لحظه و هر " آن " در حال نو شدن و تازه
شدن است. من نیز بر همان باورم. عمر آن مرحوم جاوید الاثر کفاف نداد تا معاصر ما را
درک کند و با هنر های تجسمی عصر ما نیز آشنا شود ، علی الخصوص عکاسی. پدیده ای که هنوز
نمی دانم هنر بدانمش یا صنعت اما هر چه هست باور من را در تازگی لحظه های جهان تقویت
می کند. عکس های هر عکاس ثبت لحظه ها و " آن " شخصی اوست. دریافت ها و کشف
اتفاقات و تازگی های پیرامونش. نو شدن لحظه ای در هستی که فقط برای او اتفاق افتاده
و او دیده و ثبتش کرده. " آن " عکاس با " آن " من ، با "
آن " شما متفاوت است. جهان برای هر یک از ما بگونه دیگری نو می شود. ممکن است
چیزی که برای من نو و تازه باشد برای دیگری تکرار مکررات باشد. اینجاست که اگر عکاس
با ارائه عکسش ، کشف و اتفاق بدیع خود را به من بنمایاند و موفق شود لحظه یا
" آن " مرا تازه کند او را هنرمند می دانم. اما واقعیت اینست که در عکاسی
صرفا مضمون بکار نمی آید. ابزار و تکنیک و فن آوری نیز برای خلق یا کشف زاوایای پنهان
یک رویداد ضروری ست. چه لحظه های باشکوهی که توسط عکاسان ثبت شده ولی بخاطر فقدان مورد
دوم قابل ارائه به مخاطب نیست. چقدر عکسهای خوب با مضامین بی نظیر وجود دارد که استانداردهای
کافی از بُعد صنعت عکاسی را ندارد تا به مخاطب ارائه شود. مسعود حاج جعفری زاده با
تجربه ای که در عکاسی مستند دارد و همچنین آگاهی و دانش او نسبت به تکنولوژی و فن آوری
های روز این صنعت و ایضا نگاه هنرمندانه ای که به مضامین دارد و خدماتش در زمینه چاپ
عکس طی سالیان گذشته ، به زعم بنده احیا گری ست چیره دست. به عکسهای بسیاری که
" آن " دیگر عکاسان بوده جان بخشیده. بسیاری از دوستانش از هنر و دانش مسعود
بهره برده اند و مضامین ناب شان را در کنار مسعود احیاء کرده اند تا در معرض مخاطب
قرار گیرد. اوج این جهان بینی و نگرش احیاگری که نهادینه شده در ضمیر مسعود است مجموعه
عکسهای نمایشگاه "فان" است. نامی که بدرستی برای نمایشگاهش برگزیده تا مخاطب
را به رویدادی طبیعی و فلسفی رهنمون کند و هنر احیاگری اش را به رخ بیننده بکشد. آنچه
من در این نمایشگاه روی دیوار یا درون جعبه های کوچک چوبی یا کفپوشی از کلمات طبقه
زیرین دیدم خود "مسعود حاج جعفری زاده" است، که برای اولین بار برش هایی
از زندگی سیاه و سفید و دغدغه های شخصی و فلسفی اش را در معرض دید گذاشته.
بر خلاف برداشتی که برخی از " فان
" دارند و آنرا مرگ یا پایان می پندارند برای پدیده ای که آمده بود راز جاودانگی
بشر باشد ، من فان را نوعی رجعت یا بازگشت به ذات و اصل دیدم. مرگ یا استهلاکی دردناک
و غم انگیز که فرای مفهوم زمان و مکان دستاوردی جدید و احیا مجدد را نوید می دهد.حتی
مرگ عکس و "آن" مسعود حاج جعفری زاده موجب استخراج مفهومی جدید از حیات و
نو شدن "آن" مخاطب است و این تاثیر گذاری همان راز جاودانی مولف و خالق اثر
است.
پ . ن
: من نه عکاسم و نه منتقد در این حوزه. آنچه تحریر شد صرفا دیدگاهی کاملا شخصی و برداشتی
آزاد بود به عنوان یک مخاطب عام که تقدیم شد به استاد/دوست/برادرم مسعود حاج جعفری زاده.



هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر