۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

شماها یادتون نمیاد



شماها یادتون نمیاد_حتی خودمم یادم نمیاد_ می گن:
قدیما وقتی نیمه شعبان می شد سر همین چهارراه تیردوقلو با تیرچه چوبی و قالی و فانوس، طاق نصرت می بستند و در امتدادش خیابون شهباز رو با گل و گلدون و حوض و فواره و کاغذ آذین می بستند.
اون وقتها شیخ حسین بجستانی که از علمای متعصب و مجاهد تهرون بود و پیش نماز مسجد رضوان (مسجد محل) هم بود یه ارتش ده-بیست نفره از جوونهای خیابون شهباز درست کرده بود و یه صندوق از پول کمکهای کسبه محل و اینجوری بنای جشن و چراغونی و طاق نصرت بستن رو در تهرون گذاشت.

می گن: یه سالی بود که تولد ولیعهد محمدرضا مصادف شده بود با دو-سه روز بعد از نیمه شعبان، از دربار پیغام آوردند برای بجستانی که این بند و بساط طاق نصرت و آذین بندی خیابون رو چند روز دیگه ادامه بده، ولی بجستانی قانون خودش رو داشت، فقط سه شب چراغ ها رو روشن می کرد، اونم صرفا برای صاحبش، زیر بار نرفت و سر وقت جمع کرد.

می گن:
یه سالی هم بود بعد از پیروزی انقلاب که روز بیست و دوم بهمن و سالگرد پیروزی انقلاب مصادف شده بود با چند روز بعد از نیمه شعبان، اینبار هم برای شیخ پیغام اومد که چراغونی و طاق نصرت رو بعد از بیست و دوم بهمن جمع کن تا شادی مردم و جشن نیمه شعبان به سالگرد پیروزی انقلاب ختم بشه، ولی بازهم بجستانی زیر بار نرفت و از اعتبار صاحب چراغونی برای کسی خرج نکرد و سر وقت چراغها رو جمع کرد.

می گن:
یکی از همین شبها چند تا از بچه های محل دوان دوان میان توی شبستان مسجد و حرفهای شیخ بجستانی رو قطع می کنند، که شیخ چه نشستی! بیا که داوود حین کار کردن از بالای طاق نصرت پایین افتاده و مُرده. شیخ گفت: مگه می شه! کسی که واسه صاحب اون طاق نصرت کار می کنه بیمه ست، هیچیش نمیشه. بعد با جماعت راه میوفته و میاد سر چهارراه، وقتی جسد داوود رو کف اسفالت خیابون می بینه بهت زده می شه، غصه می خوره و گریه می کنه و زجه می زنه. بعد چند متر اونطرف تر از جسد داوود خودش هم سکته می کنه و از دنیا میره.

می گم:
آدمها با امید زنده هستند، با باورها شون زندگی می کنند، اصلن فلسفه انتظار گره خورده به امید. داوود و بجستانی اون شب کف آسفالت جان دادند تا به اهل محل بیاموزند یه منتظر واقعی قلبش با امید می تپه و روحش بدون باور هاش ساکن نیست.

می گم: 
با همه کاستی ها و دروغ هایی که سالهاست از دولت مردها مون شنیدم هنوز هم به اصلاح امور جامعه امید دارم. هنوز هم معتقدم یه منتظر واقعی اهل تعقل و تفکر و صلح طلبه و باید روح امید رو در جامعه بدمه.

می گم:
من هنوز به صندوق های رای امید دارم.

«21اردیبهشت96»